من یک کتاب خاک گرفته
گوشه ی یک کتابخانه ی قدیمی ام
نگاهت انتخابم میکند
و چشم هایت سر سری ورقم میزند!
میدانم به صفحه ی دوستت دارم که رسیدی
شانه بالا می اندازی
کتاب را میبندی
دست هایت را تکانی میدهی و تمام!
میشود خواهش کنم
وقت رفتن این صفحه را پاره کنی؟
این روزها گفتن دوستت دارم یعنی تنهایی!
❣
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|